حسن مستوفی؛ آخرین سیاستمدار سنتی| مستوفی چگونه در دوران التهاب، کابینه نیمبند خود را تشکیل داد؟
رویداد۲۴| «اسم من حسن است، اسم آقای نخستوزیر هم حسن است، روابط ما هم حسنه است... ایشان استعداد منع ندارد و ما نمیخواهیم یک نخستوزیری داشته باشیم که وقتی یک خارجی یا یک داخلی از او چیزی بخواهد، این مانع نشود... آقا [حسن مستوفی]مانند شمشیر مرصع است که باید در روزهای بزم و ایام سلام به کمر بست؛ ولی قوامالسطلنه مانند شمشیر فولادی و برنده است که در جنگ به کار میآید. مملکت در این روزها احتیاج به شمشیر برندهِ فولادی دارد، نه شمشیر جواهرنشان.» جملات سید حسن مدرس در جلسه استیضاح حسن مستوفی
زندگینامه حسن مستوفی
حسن مستوفی درسال ۱۲۵۳ هجری شمسی به دنیا آمد. پدرش، میرزا یوسف آشتیانی ملقب به مستوفی الممالک، یکی از معروفترین دولتمردان عصر قاجار بود. مستوفی الممالک به دلیل تبار شناخته شده خود، مورد احترام و اعتماد طبقات مختلف مردم بود. درواقع چندین نسل از خاندان مستوفی دارای منصب و مقام «مستوفی الممالکی» بودند. پدر حسن مستوفی نیز به همین دلیل ارج زیادی در میان حکومت و مردم داشت وسه سال قبل از فوتش، در دوره ناصرالدین شاه، به مقام صدراعظمی رسید.
وزیر دوازده ساله حسن مستوفی
حسن مستوفی در زمان مرگ پدرش دوازده سال بیشتر نداشت، اما ناصرالدین شاه به پاس زحماتی که پدر در زمان صدارت کشیده بود، پسرش را گرامی میداشت و او را «آقا» خطاب میکرد. فرمانها و اوامر نیز همچنان به مهر مستوفی الممالک ممهور میشد. حاج میرزا نصرالله گرکانی نیز که یکی از مستوفیان معروف بود تا زمانی که حسن مستوفی به سن بلوغ برسد، به نیابت از مستوفی الممالک خردسال تعیین گردید.
دفتر کار مستوفی در محوطه ارک و روبروی تخت مرمر قرار داشت و زمانی که حسن مستوفی به سن بلوغ رسید برای رسیدگی به امور به دفتر کار خود میرفت و در کمال جدیت کار میکرد. این روحیه حسن مستوفی مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت و پس از مرگ ناصرالدین شاه و هنگام پادشاهی مظفرالدین شاه نیز مستوفی الممالک کار و مقام خود را همچنان حفظ کرده بود. مورخ الدوله در کتاب ایران در جنگ بزرگ درباره حسن مستوفی چنین مینویسد: «مستوفی الممالک از معروفترین و قدیمیترین خانوادههای ایران و به آزادیخواهی و وطن دوستی و درستی معروف بود. در ده سالگی به مقام مستوفی الممالکی رسید و همواره شاه و مردم او را مورد احترام و عزت قرار داده اند.»
تحصیلات و سفر حسن مستوفی به اروپا
حسن مستوفی تحصیلات مقدماتی را نزد معلمین خصوصی فراگرفت و علاوه بر دروس روزانه صرف و نحو عربی، ادبیات و بخشی از شرعیات را از محمودخان ملکالشعراء آموخت. پدرش مادامی که در قید حیات بود درباره تحصیل او جد و جهد زیادی از خود نشان میداد. حسن مستوفی پس از مرگ ناصرالدین شاه به اروپا رفت و مدت پنج سال در کشورهای مختلف اروپا سیاحت کرد و خانه وی در آنجا محلی برای ارتزاق و زندگانی ایرانیان مقیم اروپا بود. مستوفی آنجا یک زندگی اشرافی برای خود تشکیل داده بود و قسمت اعظم دارائی خود را که پدرش در جمع آوری آن کوشش زیادی نموده بود از دست داد. وی در پاریس به ملاقات مظفرالدین شاه رفت و شاه رسما از او دعوت نمود که به ایران بازگردد. اما مادامی که مظفرالدین شاه در قید حیات بود حسن مستوفی به ایران بازنگشت.
مستوفی پس از صدور فرمان مشروطیت و مرگ مظفرالدین شاه، به تشویق اتابک به ایران آمد و به نمایندگی مجلس رسید و پس از چند ماهی در کابینه اتابک به عنوان وزیر جنگ وارد شد. معرفی او به مجلس در همان روزی اتاق افتاد که اتابک به قتل رسید. در کابینههای کوتاه مدت مشیرالسلطنه و ناصرالملک نیز همچنان وزیر جنگ بود، در کابینه نظام السلطنه سمتی نداشت. در دوره دوم رئیس الوزرایی مشیرالسلطنه مجددا وزیر جنگ شد، ولی به زودی جای خود را به امیر بهادر داد. انتصاب مستوفی الممالک به وزارت جنگ اصولا هیچ گونه دلیل موجهی نداشت، زیرا نه آموزش نظامی دیده و نه مدارجی در نظام طی کرده بود. برخی را عقیده بر این است که، چون وی تیراندازی قابل و شکارچی ماهری بوده در آن ایام همین مقدار اطلاع از تیر و تفنگ برای وزارت جنگی کفایت میکرده است!
نخستوزیری حسن مستوفی
حسن مستوفی پس از خلع محمد علی شاه مدت کوتاهی وزیر دربار شد و در این سمت به دربار آشفته آن روز سر و صورتی داد. بعدها در کابینه سپهدار تنکابنی به وزارت مالیه منصوب گردید، ولی روابط آن دو رو به تیرگی نهاد و مستوفی به همکاری خود سپهدار پایان داد، بهویژه که دیگر خود داعیه نخستوزیری پیدا کرده بود. نهایتا تجربه وزارت مستوفی و نامزد شدنش برای نیابت سلطنت احمدشاه از طرف اعتدالیون باعث شد که با حمایت سوسیال-دموکراتها در سال ۱۲۸۹ به نخستوزیری برسد.
کابینه اول مستوفی کابینهای جوان و مشتاق بود؛ در کابینه اول مستوفی افرادی همچون احمد قوام و شهاب الدوله عضویت داشتند. مستوفی خیلی زود دست به کار شد و تلاش کرد ساختارهای موجود را اصلاح کند. برای نوسازی ساختار اقتصادی و اداری کشور مستشار خارجی استخدام کرد و تلاش کرد ساختار سنتی دیوانی عصر قاجار را نوسازی کند. اما در آن برهه تاریخی فضای سیاسی ایران ملتهب بود و نیروهای داخلی همه تلاش خود را میکردند تا فعالیتهای دولت را خنثی کنند. از طرف دیگر دخالتهای فراوان دُوَل خارجی باعث شد دولت مستوفی خیلی زود و ظرف مدت یک سال سقوط کند.
اوضاع ایران در آن سالها به شدت بحرانی بود. در آن دوران برخی رجال سیاسی ترور شدند و حتی وزیر مالیه مستوفی را ترور کردند که این مسائل کار را برای دولت سخت و مستوفی را مجبور کرد عطای نخست وزیری را به لقایش ببخشد. با این وجود مستوفی یک بار دیگر در سال ۱۲۹۳ به نخست وزیری رسید. دوره جدید نخست وزیری مستوفی مصادف شد با پادشاهی احمدشاه و بازگشایی مجلس سوم شورای ملی. اما معضلی که مستوفی در دومین دوره نخست وزیری خود با آن دست به گریبان بود، آغاز جنگ جهانی اول بود.
مستوفی با هوشمندی تمام از طرف ایران اعلام بیطرفی کرد. اما مشکل اینجا بود که اعلام بیطرفی مستوفی ضمانت اجرایی نداشت و خیلی زود ایران جولانگاهی شد برای دخالت نیروهای روس، انگلیسی و آلمانی. مستوفی در این دوران کوشید با برکناری برخی از رجال سیاسی که به نیروهای خارجی وابسته بودند شرایط کشور را بهبود ببخشد. اما کشور چنان درگیر مسائل و مشکلات داخلی بود که با برکناری چند رجال سیاسی نمیشد کشور را به شرایط عادی برگرداند.
با نقض بی طرفی ایران، خستگی مستوفی از مبارزه با رجال وابسته به بیگانگان و دخالت مستقیم کشورهای درگیر درجنگ جهانی کابینه مستوفی یک بار دیگر سقوط کرد. مستوفی دو بار دیگر هم در سالهای ۱۲۹۳ و ۱۲۹۶ عهده دار سمت نخست وزیری شد، اما این دوبار هم دولت او دولت مستعجل بود. وضع و اوضاع ایران در آن برهه زمانی چنان به هم ریخته بود که مستوفی از محل درآمد شخصی خودش حقوق وزرای کابینه را پرداخت میکرد.
مستوفی در دوران وزارت خود در حکومت قاجاریه به اقدامات مفیدی دست زد که از جمله آنها عبارتند از: تاسیس کتابخانه ملی، اصلاح حقوق مستخدمان دولت و کسر حقوق کارمندان و همچنین حفظ ایران در جنگ جهانی اول. دوره بعدی نخست وزیری مستوفی در آستانه قدرت گرفتن رضاخان بود.
کابینه نیمبند مستوفی
مستوفی یک بار دیگر در بهمن ماه سال ۱۳۰۱ و بعد از سقوط دولت قوام به قدرت رسید. او کابینه خود را به مجلس شورای ملی معرفی کرد. نمایندگان مجلس میخواستند با استفاده از وجاهت ملی مستوفی که حتی در ماجرای انجمن استیفاء هم خدشهدار نشده بود برای جلوگیری از قدرت گرفتن رضاخان استفاده کند. چه آنکه مستوفی حتی در میان هواداران رضاخان وجهه خوبی داشت. همان وجاهتی که احمد قوام السلطنه از آن برخوردار نبود و به این ترتیب حامیان رضاخان زمینه سرنگونی او را فراهم کردند.
بیشتر بخوانید: محمدولی خان سپهسالار؛ پایان تراژیک یک انقلابی فرصتطلب!
مستوفی در گزینش کابینه خود بسیار محتاطانه عمل کرد و همین مسئله فشارها را بر او افزایش داد تا جایی که کابینه مستوفی به کابینه نیمبند شهرت یافت. حتی ترمیم کابینه در اسفند همان سال شرایط را برای مستوفی بهتر نکرد. از طرف دیگر هواداران رضاخان میخواستند با ایجاد جنجال، ملتهب کردن فضا و زدن تهمت به مستوفی باعث سقوط دولت او شوند تا راه برای به قدرت رسیدن رضاخان هموار شود. منتها وجهه ملی مستوفی آنقدر زیاد بود که تهمتزنی نیروهای حامی رضاخان به او نچسبد و او بتواند به کار خود ادامه دهد.
مهمترین وظیفه مستوفی در آن زمان برگزاری انتخابات مجلس پنجم شورای ملی بود، اما او به دلایل نامعلومی در انجام این کار تعلل میکرد. همین مسئله فشارها را بر روی دولت متزلزل مستوفی افزایش داد و مطبوعات دولت او را دولت خیمهشب بازی خواندند. ملکالشعرای بهار درباره دولت آن زمان مستوفی گفته است: «در ظرف سه ماه دولت مستوفی با وجـود مساعدتهایی که از طرف حزب اجتماعیون و سیاست شمالی با وی به عمل آمد و اقلیت هم نظر به عادت کردن به سیاست مثبت مزاحم دولت نبود، کار زیادی انجام نداد.»
مجموع این اتفاقات باعث شد سید حسن مدرس در خرداد سال ۱۳۰۲ دولت را استیضاح کند و تعبیر معروف خود را درباره قیاس مستوفی و قوام به کار ببرد. مدرس مستوفی را مقصر وضع موجود میدانست و او را به شمشیر مرصعی تشبیه کرد که به درد مجالس بزم میخورد در حالی که مملکت شمشیر برندهای برای رزم میخواهد که آن شمشیر برنده احمد قوام است.
در جلسه استیضاح، محمد علی فروغی وزیر امور خارجه دولت مستوفی توضیحات مفصل و مستدلی به اشکالات مدرس داد. ولی دیگر خود مستوفی نیز حاضر نبود در چنین شرایطی کار کند. مستوفی در مجالس عمومی چهرهای کم حرف و متین بود. اما در آن مجلس خاص برخلاف رویه اخلاقی خود سخنرانی کوتاه و کوبندهای کرد که در تاریخ ایران بسیار مشهور شد. وی در نطق خود گفت تمایلی به ادامه خدمت ندارد و فقط به خاطر اعلام نظر شاه و مجلس به امور وارد شده است. مستوفی اعتقاد داشت دولت او هیچ قصوری مرتکب نشده و سخنان استیضاح کنندگان هم نشان میدهد که حقیقتا ایرادی به او ندارند. او در بخشی از سخنرانی خود گفت: «میدانم وضعیات امروزه طوری است که اشخاصی امثال من، اصلا دخالتشان در امور چندان پیشرفتی ندارد و متاسفانه و بدبختانه در این مملکت هم اشخاصی میخواهند که داخل کار بشوند و آجیلهایی هم بگیرند و آجیلهایی هم بدهند. من نه آجیل میگیرم، نه آجیل میدهم و اصراری هم ندارم، و این ایام غنیمت مجلس را هم کـه شاید بـه عقیده بعضی ایام برهکشی فرض شود، به اشخاصی که اشتها دارند واگذار میکنم.» آجیل دادن و گرفتن اشاره مشخصی به قوامالسلطنه بود.
مستوفی نطق خود را این چنین به پایان برد: «هر چند هنور بر من مسلم نیست که دولتم در مجلس اکثریت نداشته بـاشد، ولی بـه جهاتی کـه گفتم، عتبه را میبوسم و از اینجا به حضور اعلیحضرت همایونی میروم و استعفای خود را تقدیم میکنم.» سپس از وزرا خواست تا مجلس را ترک کنند. نطق مستوفی انعکاس وسیعی در سطح جوامع داشت و حتی باعث شد مردم علیه قوام تظاهرات کنند و میرزاده عشقی بخشی از شعر معروف خود را به همین نطق مستوفی اختصاص دهد:
«مستوفی از آن نطق که، چون توپ صدا کرد/ مشت همه واکرد/ فهماند که در مجلس چهارم چه خبر بود/ دیدی چـه خبر بود؟»
بهار، اما بعدها گفت نمایندگان به این دلیل مستوفی را استیضاح کردند که اقدامی علیه تظاهرات مردم علیه نمایندگان مجلس انجام نداد. بهار همچنین نطق مستوفی را در مجلس دور از متانت و انصاف دانست و او را متهم کرد که خودش وقتی در دوران پهلوی اول شاهد آجیلخوری و برهکشی از سوی رضاخان بود سکوت کرد. رضا شاه بعدها تلاش کرد از مستوفی در میان مشاوران خود استفاده کند و با فرستادن پیامهایی به مستوفی او را به حلقه مشاوران خود اضافه کرد. اما مستوفی در آن زمان به عنوان رجال سیاسی کهنهکار و روشنفکری سنتی شناخته میشد و حاضر به همکاری با رضا شاه پهلوی نبود. تلاش رضاخان برای خلع ید از قاجار و به دست گرفتن قدرت، مورد تایید چهرههایی مثل مستوفی قرار نگرفت و او برای مدتی از صحنه سیاست کنار رفت و تمام ماجراهای مجلس موسسان و خلع سلطنت قاجار در زمانی اتفاق افتاد که مستوفی خانهنشین بود.
به قدرت رسیدن رضاشاه
کمتر پیش میآمد که رضاخان درخواست یا وساطت مستوفی را برای حل بعضی از امور رد کند. مستوفی هم هیچگاه رفتار تحریک کنندهای از خود نشان داد و همیشه تلاش کرد میان حکومت تازه و مخالفانش نقش میانجی و ریش سفید را بازی کند. از طرف دیگر اقلیت مجلس آن زمان با محوریت مدرس در غیاب چهرههای قدرتمندی مانند قوام السلطنه میخواست با بازگرداندن چهرههای میانه رو و ملی مثل مستوفی که به هیچ دولت خارجی نزدیک نبود جلوی زیادهخواهیهای شاه جدید مقاومت کند. اینگونه بود که مدرس و رضاشاه برسر سپردن مجدد مقام نخست وزیری به مستوفی به توافق رسیدند و با مذاکرات متعدد مدرس از طرف مجلس و تیمورتاش به نمایندگی شاه جدید مستوفی را راضی کنندکه سمت نخست وزیری را بپذیرد.
آخرین دولت
پس از انقراض قاجاریه و روی کارآمدن رضاشاه، مستوفیالممالک در انتخابات مجلس ششم شرکت کرد و به نمایندگی تهران انتخاب شد. اما پیش از رضاشاه او را پیش از آغاز مجلس به نخستوزیری انتخاب کرد. مستوفیالممالک در ۲۲ خرداد ۱۳۰۵ کابینهاش را تشکیل داد و با گشایش مجلس در ۲۶ شهریور اعضای دولتش را به مجلس معرفی کرد.
در دوران زمامداری او انجام گرفت اقدامات مهمی همچون مقدمات احداث راهآهن سرتاسری ایران، برنامهریزی برای تاسیس بانک ملی و عقد قرارداد با شرکتی دانمارکی برای راه اندازی نخستین خطوط اتوبوسرانی در تهران، انجام گرفت. اما عمر دولت مستوفی که آخرین دولت او شد، به هفت ماه نکشید و در ۲۹ دی ۱۳۰۵ نود و سه نماینده طرحی برای استیضاح او به مجلس دادند. مستوفی به جای آنکه برای استیضاح در مجلس حاضر شود، استعفای خود را به شاه تقدیم کرد و در ۲۳ بهمن کابینه تازهای به مجلس معرفی کرد. با پایان عمر این دولت در اردیبهشت سال بعد، مستوفی به حیات سیاسیاش برای همیشه خاتمه داد. در انتخابات سال ۱۳۰۷ مردم تهران او را به نمایندگی مجلس انتخاب کردند، اما نپذیرفت.
پایان کار حسن مستوفی
حسن مستوفی سرانجام در تاریخ ششم شهریور سال ۱۳۱۱ بر اثر سکته قلبی در گذشت. جنازه او از اختیاریه تا ونک تشییع شد و در آرامگاه خانوادگی مستوفیالممالک در باغ مقبره ونک به خاک سپرده شد. مستوفی در مدت عمر خود، همزمان ده همسر داشت و مجموعا صاحب ۲۳ فرزند شد که ده تن از آنها دختر و بقیه پسر بودند. وی ثروت کلان پدر خود را که عبارت از ۷۵۰ پارچه آبادی بود در جوانی در اروپا صرف نمود و خود در اواخر عمر وضعی نداشت و دولت برای او و خانواده پرجمعیتش مقرری تعیین کرد و ماهیانه هزار تومان به او پرداخت میشد.
ابراهیم صفائی در کتاب رهبران مشروطه حسن مستوفی را چنین توصیف میکند: «مستوفی تحصیلات متوسطی داشت، با ادبیات فارسی و صرف و نحو عربی آشنا بود، زبان فرانسه را به خوبی میدانست، به اقتضای تربیت پدری درویش مسلک و درویش دوست بود، به شعائر ملی و مذهبی احترام میکرد، دارای احساس و غرور ملی بود و همین احساسات و رفتار بزرگمنشانه به او یک شخصیت ملی داده بود و عموم او را «آقا» خطاب میکردند. او اهل هیچگونه سوء استفادهای نبود و به همین مناسبت ثروت فراوان موروثی خود را با اسراف و تبذیر خرج کرد.»